Sunday, March 23, 2014

NIMA:BAHAR

آمد بهاران

بچه‌ها ,بهار!
گل‌ها واشدند
برف‌ها پا شدند.
از رو سبزه ها
از روي کوهسار
بچه‌ها بهار
داره رو درخت
مي خونه به گوش:
"پوستين را بکن
قبا رو بپوش"
بيدار شو ,بيدار
بچه‌ها,بهار
دارند مي روند
دارند مي پرند
زنبور از لونه
بابا از خونه
همي پي کار
بچه ها, بهار!

نیما یوشیج
----------

Saturday, March 15, 2014

پری پری شاه پریCHILDREN POETRY

پری پری شاه پری
از همه عالم بهتری
نونت می‌دم، آبت می‌دم
تخت سلیمونت می‌دم
عشق بدی پیر شی 
عشق ندی کور شی!
مووووچ. . . مووووچ. . . .

برگرفته از کتاب دس‌دسی باباش می‌یاد!
 (گردآوری: ثمینه باغچه‌بان، تصویرگری: فرشید شفیعی)

Friday, March 14, 2014

CHILDREN POETRY:IRAJ

ایرج 
داشت عباس قلی خان پسری
پسر بی ادب و بی هنری

اسم او بود علی مردان خان
کُلفت خانه زِ دَستش به اَمان

پشت کالسکه یِ مردم می جَست
دل کالسکه نشین را می خَست

هر سَحرگه دم در بر لب جو
بود چون کرم به گِل رفته فرو

بسکه بود آن پسره خیره و بد
همه از او بَدشان می آمد

هر چه می گفت لَله لَج می کرد
دَهَنَش را به لَله کَج می کرد

هر کجا لانه ی گنجشکی بود
بچه گنجشک درآوردی زود

هر چه می دادند می گفت کَمَست
مادرش مات که این چه شکمست

نه پدر راضی از او نه مادر
نه معلم نه لَله نه نوکر

ای پسر جان من این قصه بخوان
تو مشو مثل علی مردان خان

ایرج میرزا
-------------------------------
یادهای کودکی، شعرهای کودکان، نوشته های کودکی و تازه های کودکان
در
صفحه‌ی
ادبیات کودکان
داشت عباس قلی خان پسری
پسر  بی ادب و بی هنری

اسم  او بود علی مردان خان
کُلفت  خانه زِ دَستش به اَمان

پشت  کالسکه یِ مردم می جَست
دل  کالسکه نشین را می خَست

هر سَحرگه دم  در بر لب  جو
بود چون کرم  به گِل رفته فرو

بسکه بود آن پسره خیره و بد
همه از او بَدشان می آمد

هر چه می گفت لَله لَج می کرد
دَهَنَش را به لَله کَج می کرد

هر کجا لانه ی  گنجشکی بود
بچه گنجشک درآوردی زود

هر چه می دادند می گفت کَمَست
مادرش مات که این چه شکمست

نه پدر راضی از او نه مادر
نه معلم نه لَله نه نوکر

ای پسر جان  من این قصه بخوان
تو مشو مثل  علی مردان خان

ایرج میرزا
-------------------------------
یادهای کودکی، شعرهای کودکان، نوشته های کودکی و تازه های کودکان
در
صفحه‌ی
@[144850672242848:274:ادبیات کودکان]

Monday, March 10, 2014

CHILDREN LITERATURE:قصه دمدوز


” موشه آمد پهلوی کاریز، گفت: کاریز آبی ده، آبی زمین ده، زمین علف ده، علف بزی ده، بزی روده ده، روده کولی ده،‌ کولی غربیل ده، غربیل علاف ده، علاف ارزن ده، ارزن توتو ده، توتوتخی ده، تخی جولاده، جولا نخی ده، نخی دولدوز ده ، دولدوز دمم را بدوزد.”