داشت عباس قلی خان پسری
پسر بی ادب و بی هنری
پسر بی ادب و بی هنری
اسم او بود علی مردان خان
کُلفت خانه زِ دَستش به اَمان
کُلفت خانه زِ دَستش به اَمان
پشت کالسکه یِ مردم می جَست
دل کالسکه نشین را می خَست
دل کالسکه نشین را می خَست
هر سَحرگه دم در بر لب جو
بود چون کرم به گِل رفته فرو
بود چون کرم به گِل رفته فرو
بسکه بود آن پسره خیره و بد
همه از او بَدشان می آمد
همه از او بَدشان می آمد
هر چه می گفت لَله لَج می کرد
دَهَنَش را به لَله کَج می کرد
دَهَنَش را به لَله کَج می کرد
هر کجا لانه ی گنجشکی بود
بچه گنجشک درآوردی زود
بچه گنجشک درآوردی زود
هر چه می دادند می گفت کَمَست
مادرش مات که این چه شکمست
مادرش مات که این چه شکمست
نه پدر راضی از او نه مادر
نه معلم نه لَله نه نوکر
نه معلم نه لَله نه نوکر
ای پسر جان من این قصه بخوان
تو مشو مثل علی مردان خان
تو مشو مثل علی مردان خان
ایرج میرزا
No comments:
Post a Comment